خلاصه کتاب مسری

کتاب مسری

 

نویسنده : جونا برگر

خلاصه و گردآوری: پریسا شایگان

این خلاصه به قلم پریسا شایگان و به زبان محاوره ای تهیه شده است.

جونا برگر استاد دانشگاه پنسیلوانیا است و تجربیاتی درباره بازاریابی دهان به دهان و بازاریابی ویروسی دارد. آن در رشته مدیریت بازرگانی در دانشگاه استنفورد تحصیل کرده. مقالات او در حوزه بازاریابی در نشریاتی مثل: نیویورک تایمز- وال استریت ژورنال – هاروارد بیزینس و اکونومیست، منتشر شده است.

او همچنین مشاور ارشد برند های معتبر جهانی مثل گوگل، مایکروسافت، فیس بوک، لینکداین، جنرال موتورزو…

کتاب مسری در سال 2013 منتشر شده و پر فروش ترین کتاب در سایت آمازون بود.

 

اعتبار اجتماعی

آنچه که قرار بود بین مردم مثل یک راز بمونه احتمال فاش شدنش بیشتره؛ علت آن چیست؟ اعتبار اجتماعی

مثل: هات داگ فروشی منو بخور یا نوشیدنی فروشی به هیچ کس نگو!

قضیه داستان به هیچ کس نگو! شرح ماجرای رستورانی در نیویورک هستش که داخل یک ساندویچ فروشی یه درب محفی وجود داره که به صورت یه کیوسک تلفن طراحی شده شما رو به باری (Bar) هدایت میکنه و کلا 60 نفر بیشتر ظرفیت نداره و افراد باید برن و تماس بگیرن و صندلیشون رو رزرو کنن. 

عکسش رو براتون اوردیم:

 

 

جیم میهن مغز متفکر همه چیز را طوری طراحی کرد که مشتری محور باشد و معتقد است که هیچ چیز به اندازه تعریف کامل و پیشنهاد یک دوست در ترغیب مشتری های جدید موثر نیست.

مردم دوس دارن راجع به خودشون با دیگران حرف بزنن، نظر بدن و علایق خود را به اشتراک بزارن و حاضرن حتی در قبالش از بعضی چیزا بگذرن و خیلی چیزارو تو شبکه های اجتماعی به اشتراک بزارن؛ همونطور که بعضی از شما احتمالا موافق هستید کسایی که به شبکه اجتماعی معتاد شدن دیگه به هیچ عنوان نمیتونن عادت به اشتراک گذاشتن تفکرات و سلایق و علایق رو ترک کنن. تحقیقات نشان میدهد بیش از 40% آنچه مردم درباره اش حرف میزنند تجربه ها و روابط شخصی است که نیمی از آنرا به اشتراک میگذارند.

ما معمولا درباره چیز های کمی که راجع به هم میدونیم یا براساس ظاهر قضاوت میکنیم که شاید اصلا هم درست نباشه، یا اینکه معمولا ترجیح میدیم بخش خوب قضیه رو تعریف کنیم، پس نشان میدهد مردم برای اینکه خودشان را نشان بدهند ماشین عوض میکنند، از برندها استفاده میکنن برای اینکه پیش دوست و آشنا تصویر مثبتی ازخودشان نشان بدهند.

اگر شرکت ها و سازمان ها میخواهند مردم را به حرف بیاورند باید راه خود را اختراع کنن.

راهی که وقت صحبت کردن درباره شما اعتبار اجتماعی مشتری را پیش مخاطب خود بالا میبره.

برای انجام این کار سه راه وجود داره: 1)ویژگی های منحصر به فرد درونی خودمان را پیدا کنیم. 2)بازسازی کنیم 3)کاری کنیم مردم فکر کنن از ما هستن

ویژگی های منحصربه فرد درونی: روبشتاین که در بخش تبلیغاتی اسنپل روی درهای بطری ها جک های نامتعارف و عجیب مینوشت که مصرف کنندگان اسنپل نه میدانند و نه میدانند که میخواهند بدانند.

این شرکت بخاطر تبلیغات عجیب و غریب معروف است. بعضی از این جک ها هم مثل: واقعیت شماره2 که میگه کانگرو ها نمیتونن عقب عقب راه برن یا واقعیت شماره73 که میگه هر انسان میانگین دو هفته عمرش را پشت چراغ قرمز میگذراند. خیلی از این واقعیت های جالب و شکه کننده هستن و مثل تخم مرغ شانسی میمونه! درواقع اسنپل جزئی از فرهنگ شده! واقعیت هاش یجوری ویروسی شده!

آیا میدونستید اخم کردن خیلی بیشتر از خندیدین کالری میسوزونه؟یا اینکه میدونستید مورچه تا 50 برابر وزن خودش رو تحمل میکنه؟ مردم تو فضای مجازی این جمله ها که جالب هست رو به اشتراک میذارن و صحبت درباره اونا برای گوینده اعتبار اجتماعی میاره!

صحبت کردن راجع به چیزای هیجان انگیز و جالب و آب و تاب دادن به یک مسئله باعث میشه قضیه بهتر جا بیفته. همه ما برامون پیش اومده مثلا: میگیم شکاری که کردیم خیلی بزرگ بود در صورتی که یک ماهی کوچک بوده.

یا اینکه بچه مان چند بار بیتابی کرد و با گریه اش مارو بیدار کرد که درواقع یک بار بیشتر بیدار نشد؛ درواقع یک کلاغ چهل کلاغ است!

یک چیز اگر بحواهد بین چند نفر گفته شود و در آخر تغییر میکند، مسلم است که انسان اتفاق کمی را میداند و فقط ممکن است جزئیات کمی را به خاطر بسپارد و آنرا با جزئیات زیادتر و جذاب تر تعریف کند و مسلما جذاب تر میشود.

کلید منحصربه فرد شدن این است که بفهمید چه چیزی محصولتان را منحصربه فرد و جالب میکند. باید با تفکر خلاقانه راه ورود به قلب و ذهن مردم را پیدا کرد.

بازسازی

یعنی همان امتیازاتی که شرکت ها به ما میدهند که ما بتوانیم از آنها استفاده کنیم و بعد کاری میکنند که ما به آنها وفادار بمانیم و عادت کنیم به ماندن با آن شرکت.

تا به حال به این فکر کردید که چرا بازی کردن را دوست دارید؟ مثلا بازی های کامپیوتری، ورزشی، تخته و یا ورق بازی و هر بازی دیگر! نوع مهندسی این بازی ها از مهم ترین عوامل محبوبیتشان است. از آن امتیازی که از بازی به دست می آوریم لذت میبریم و بیشتر راغب به ادامه بازی میشویم؛ مثلا تبلیغ(10تا بخر یکی ببر)شاید زیاد به گوشتان خورده باشد اگرچه احتیاجی هم به خرید 10تا نداشته باشیم ولی هرچه به عدد 10 نزدیک میشویم بیشتر راغب هستیم.

جایگاه انسان دو لایه دارد: جایگاه اول در شرایط مطلق به ما میگه که خودمان به تنهایی کجا هستیم . جایگاه دوم در شرایط نسبی به ما میگه نسبت به بقیه چه وضعیتی داریم!

بازی ها و نوع مهندسی آنها برای ما اعتبار اجتماعی میاره. مردم همیشه دوس دارن درباره چیز هایی که بدست میارن به دیگران فخر بفروشن مثل: امتیاز های بازی گلف – تعداد کسانی که در توییتر مطلبشان را دنبال میکنند.

بازی خوب بسازید

شرکت های هواپیمایی مثال مناسبی است که این کار رو خوب انجام میدهند! برنامه مسافرهای دائمی از ازل وجود نداشته. بازی های تازه ای که خطوط  هوایی ساختن و مایل هارو میشمارند و به ازای اون مسافرهارو طبقه بندی میکنن و از آنجا که این کار اعتبار اجتماعی میاره پس هر جا میشینیم راجع به اون حرف میزنیم. «فوراسکوئر» یک وب سایت و شبکه اجتماعی مبتنی بر موقعیت است که به مردم امکان میدهد که در هر جایی اعم از کافی شاپ و رستوران و جاهای مختلف دیگر با استفاده از تلفن همراهشان وارد وب سایت شوند و با دیگران ارتباط برقرار کنند. ورودشان به وب سایت باعث میشود دوستانشان را در آن نزدیکی ها  پیدا کنند. ولی بخش مهم اجرا اینجاست که فوراسکوئر با توجه به تعداد ورود هر کاربر، یک نشان یا درجه ی خاص به او میدهد. اگر در یک دوره ی شصت روزه در یک مکان مشخص بیش از دیگران وارد فوراسکوئر شوید، به عنوان شهردار آن مکان تاج گذاری میکنید. اگراز پنج فرودگاه مختلف، وارد نام کاربری تان شوید، نشان مارکوپولو را به شما میدهند. که برای جمع کردن اعتبار اجتماعی، بیشترشان را در صفحه فیس بوک شان هم به اشتراک میگذارند.

کاری کنید مردم فکر کنند خودی هستند

مثل جمله ورود افراد متفرقه ممنوع میباشد! این جمله به ادما احساس این رو میده که کاش ما متفرقه نبودیم! مثل وب سایت ریولالا یک سایت فروش محصول که با یک ویژگی کوچیک خودش رو متمایز کرده اونم اینکه حتما باید دعوتنامه داشته باشی تا بتونی از سایت خرید کنی و سر یا تایم خاصی میتونن خرید کنن مثلا ساعت 11 که تا 11:30 نهایتا تمام اجناس تمام میشود و این یک صدای زندگی است برای مشتری که بوید باید راس ساعت خدید کنی!

مک دونالد سال 1379 برای اولین بار محصولی به نام مک ناگت را معرفی کرد. خیلی طرفدار داشت اما در آن زمان مک دونالد توانایی پاسخگویی به درخواست مشتریان را نداشت. پس تصمیم گرفتن محصول جدیدی را جایگزین کنن. سرآشپز مک دونالد(رنه آند) تصمیم گرفت یک غذای الهام گرفته از کباب های جنوبی که سس باربیکیو و پیاز و ترشی دارد را ارائه بدهد و به سرعت وارد فهرست مک دونالد شد که بعد یک مدت از فهرست غداها برداشتن که بعد از 10 سال فکری برای افزایش متقاضی این ساندویچ کردن، نه تبلیغی کردن نه محتویات آنرا تغییر دادن فقط این غدا رو در بعضی شهرها و بعضی ماه ها و زمان های خاصی در مکان های مختلف ارائه میکردن که این موضوع باعث شد حتی صفحه فیس بوک به اسم ساندویچ مارا برگردانید یا در توییتر با عنوان خوش به حال من ساندویچ مخصوص این ماه اینجاست با این روش بتونن سرزبان بیفتن و با این کار اعتبار اجتماعی بدست بیارن و مردم فکر کنن خاص هستن و به جاهای دیگه برتری دارن. (حس برتر بودن)

 

 

 

 

حواستان باشد که اگر دور از دسترس باشید خیلی فرق میکند با اینکه به کل خارج از دسترس باشید!

مطمئنا رزرو کردن میز در به در نوشیدنی فروشی هیچکس نگو کار سختی است ولی اگر مدام زنگ بزنید بالاخره موفق میشید.

یا اینکه ریولالا هم کنار مزایایی که برای اعضای ثابت اش گذاشته تازگی ها بخشی رو راه اندازی کرده که اعضای مهمان هم میتونن با ثبت نام و نوشتن ایمیل شان از وب سایت دیدن کنن.

اگر مردم زیاد نه بشنون ممکنه زده بشن و بیخیال بشن.

زنجیره ها

برای اینکه یک محصول جا بیفته و حرف های مستمر راجع به محصول زده شود ایده ها باید مستمر باشد.

ولی چه چیزی باعث میشه یک محصول گل کنه و همون روز اول شروع کارش همه دربارش حرف بزنن؟ و آیا همین عامل باعث ماندگاری و استمرار این حرف ها بین مردم میشه؟ برای پیدا کردن این سوال اومدن کمپین بازایجنت (یک شرکت تبلیغاتی) به دو دسته تقسیم کردن(همهمه های زود گذر و همهمه های مستمر)

به این نتیجه رسیدن که همهمه های مردم درباره محصولات جالب به صورت موقت اتفاق افتاده بود و درباره محصولات نه چندان جالب انگار استمرار بیشتری داشت. اگر یادتون باشه توی صحبت های قبلی مبحث اعتبار اجتماعی گفتیم چیز های جالب و سرگرم کننده مردم را به حرف می آورد. ولی کم تر پیش اومده که حرف سازی شان مدت زیادی طول بکشد و مردم تا سال های سال درباره اش صحبت کنن.

پس چه چیزی باعث میشود به طور مستمر تا مدت طولانی درباره یه چیز حرف بزنن؟

بعضی از افکار در بعضی شرایط زمانی و مکانی بیشتر به ذهن انسان خطور میکنه و دسترسی به اونا ساده تر است مثل ساندویچ.

بعضی چیز ها برای فکر کردن همیشه در دسترس است مثل غذا و فوتبال.

بعضی محرک های محیط اطراف هم نقش مهمی در ذهن افراد داره مثل یک سگ که در پارک میبینید و دوس دارید که یک سگ داشته باشید. بعضی از افکار هم بستگی که به مصرف مکرر یک محصول است مثل شیر و آب انگور.

شرکت شکلات مارس یکدفعه فروش بالایی پیدا کرد در حالی که اصلا بودجه تبلیغات بالاتری در نظر نگرفتن و  قیمت را هم تغییری ندادن و این باعث تعجب اونا شد که کار ناسا بود! ماموریت اونا این بود که نمونه ای از هوا و خاک یک سیاره نزدیک را بیاورند برای چنین سفری سال ها زمان و میلیون ها دلار هزینه برداشته اسم اون سیاره هم مارس(مریخ)

یک مثال ساده مثل شهر والت دیزنی و کره و عسل به نظرتون راجع به کدوم بیشتر صحبت میکنن؟ خب مشخصه کره و عسل چون صدها نفر هستند که روزانه مصرف میکنند و تو مغازه میبینند ولی والت دیزنی با وجود ااینکه خیلی خوب و جالب است ولی مگه چند بار پیش میاد که به اونجا برن؟ فوقش سالی یک بار و بیشتر بچه ها را به اونجا میبرن.

یکی از محصولاتی که به خوبی و هوشمندانه از زنجیره ها استفاده کرده شکلات کیت کت هست.

این محصول سال 1986 در آمریکا معرفی شد. شعار تبلیغاتی آن (یکم استراحت کن و یه کیت کت بخور) که بعد از معروفیتش بین آن همه محصول درشکلات سازی که هریش یکی از آنهاست و تقریبا دیگه داشت از یادها میرفت که کالین(مسئول تبلیغاتی که میخواست کیت کت را سر زبان ها بندازه) و او بهترین دوست در وقت استراحت رو کنار قهوه قرار داد و با تبلیغات متنوع قهوه و کیت کت کاری کرد که کیت کت سر زبان ها افتاد.

این شد که شرکت سیصید میلیونی حالا دیگه پانصد میلیون دلار می ارزد.

احساسات

اکتبر 2008 ، ده سالی میشد که «دنیس گردی» برای نیویورک تایمز مقاله ی علمی مینوشت. تا به حال برای سبک روایی ماهرانه و عناوین جالب توجه اش جایزه های زیادی گرفته است. ولی مقاله 27اکتبر 2008 یک باره به فهرست «پرطرفدارترین های روزنامه» رسید. مقاله اش فقط چند ساعت بعد از انتشار، بین هزاران نفر به اشتراک گداشته شد و همهمه ی عجیبی به وجود آورد.

مقاله گردی درباره موضوعی بود به نام «عکاسی اشلیرن» که در آن «میتوان از چگونگی تغییرات دما و فشار هوا که چشم انسان قادر به دیدن آن نیست، عکسبرداری کرد.» وقتی از مردم درباره ابعاد نختلف اش پرسیدیم جواب های چندان دقیقی نگرفتیم.

علاقه ی گردی به علوم از دوران دبیرستان شروع شد. وقتی آزمایش معروف قطرات روغن «رابرت میلیکان» را خواند، با علاقه ی بی حد و مرزی سرکلاس نشست. آزمایش پیچیده ای بود که در آن میلیکان توانست بارالکتریکی الکترون را محاسبه کند. میلیکان در آزمایش خود، نیروی وارد بر قطرات ریز باردار روغن را که بین دو الکترود فلزی معلق بودند، اندازه گرفت.

گردی چندین بار آزمایش را خواند؛ بارها و بارها. آن قدر خواند تا بفهمد ماجرا از چه قرار است. اما وقتی فهمیدانگار جرقه ای در ذهن اش زده شد. وحشتناک بود. کسی که توانسته چنین آزمایشی طراحی کند، باهوش بود. گردی دیگر اسیر شده بود و در دام افکار هوشمندانه ی علم شیمی افتاد.

مدرسه اش که تمام شد در مجله ی «فیزیک امروز» شروع به کار کرد و بعد به دیسکاوری و تایمز رفت و در نهایت آن قدر پیشرفت کرد که به عنوان سردبیر بخش علمی نیویورک تامز انتخاب شد. اهداف مقاله اش همیشه یکی بود: تلاش میکرد حتی شده درصد کوچکی از هیجانی را که خودش دهه ها قبل، سرکلاس شیمی تجربه کرده بود، در دیگران به وجود آورد. میخواست دیگران هم بفهمند که جادوی علم شیمی چقدر میتواند قابل تقدیر باشد.

در آن مقاله جنجالی،درباره این نوشته بود که چطور یک نفر توانسته به فنون عکاسی از یک چیز به ظاهر نامريی عکس بگیرد: از سرفه ی انسان. سال ها از روش اشلیرن در صنایع هوایی و نظامی استفاده میشد تا چگونگی شکل گیری امواج ضربه ای در اطراف هواپیماهای پرسرعت را بررسی کنند. اما این استاد مهندسی توانسته بود این روش را در کارهای دیگری به کار گیرد: میخواست گسترش بیماری های غفونی را بررسی کند که از طریق هوا سرایت میکنند؛ مثل سل،سارس،آنفولانزا.

برای مشاهده برخی از ویدیوهای وایرال شده در یوتیوب اینجا را کلیک کنید. 

 

مطالعه بفرمایید
تبلیغ خلاق

پرطرفدارترین و اهمیتِ به اشتراک گذاری

بشر، حیوانی اجتماعی است. همانطور که قبلا گفتیم مردم عاشق این اند که افکار و عواطف شان را با دیگران به اشتراک بگذارند. تمایل به خبرچینی(چه خوب و چه بد) روابطمان را با دوستان و همکاران مان شکل میدهد. یعنی اشخاصی را انتخلب میکنیم که از حرف زدن با آنها لذت میبریم.

اینترنت یکی از مهم ترین ابزاری ست که این تمایلات طبیعی روح انسان را ارضا میکند.

میخواهیم دو مطلب را با موضوع های اصلاحات مالی و اصلاحات زیست محیطی بررسی کنیم. اولین و مهم ترین فرق این دو مطلب در موضوع شان است. با این که شاید به نظر، تفاوت ناچیز باشد، ولی همین تفاوت ناچیز باعث میشود درباره ی مطلب اول، بیش تر  از مطلب دوم حرف بزنند. چرا؟ چون اغلب شهروندان فکر میکنند مسائل مالی از مسائل زیست محیطی مهم ترند و دولت ها مسوولیت بیشتری در قبال اصلاحات مالی بر عهده دارند. ولی در گام دوم وقتی بعضی ها میبینند یک عده مطالب مربوط به اصلاحات اقتصادی را بیش تر به اشتراک گذاشته اند،متقاعد میشوند که حتما این موضوع از بقیه مهم تر است. این میشود که بسامد صحبت ها درباره ی دو مطلب کاملا مشابه ممکن است، متفاوت باشد. حتی اگر محیط زیست بیش تر از اقتصاد احتیاج به اصلاح داشته باشد.

یک عامل دیگر هم در چنین شرایطی نقش اساسی دارد؛ زمان. گاهی پیش می آید که همه هم زمان در یک برهه ی زمانی خاص درباره ی یک مطلب مشترک حرف میزنند. شاید مقاله ی سرفه ی گردی را خوانده باشید و به دوستان تان هم گفته باشید،ولی برای این که مطلبی در فهرست پرطرفدارترین ها قرار بگیرد، باید خیلی ها همین کار شما را تکرار کنند.

آیا این اتفاق تصادفی می افتد؟ یا الگوی خاص و مداومی پشت موفقیت بعضی مطالب است؟

حالا دیگر همه چیز اینترنتی شده و وبسایت ها مطالب پربیننده شان را همان جا در سایتشان میگذارند. ولی قبلا این فهرست پرطرفدارترین ها و پربیننده ها در روزنامه ها هم چاپ میشد. وال استریت هر روز فهرستی از پنج خبر پرطرفدار روز گذشته را منتشر میکرد. من تقریبا همیشه این فهرست ها را میخواندم. بعد ها فکر کردم چقدر جالب، میتوانم با استفاده از این اطلاعات بفهمم چرا بعضی خبرها بیشتر سر زبان مردم می افتد.

بعد شروع کردم مثل کسانی که تمبر جمع میکنند و کلکسیون درست می کنند،مطالب روزنامه ها و مجله ها را بریدم و نگه شان داشتم.

هرچند روز یکبار، قیچی ام را برمیداشتم و نیمه شب با آسانسور می رفتم کتابخانه. بخش پربیننده های مجله را پیدا میکردم و با دقت درش می آوردم. بعد از چند هفته یک مجموعه ی درست و حسابی از تکه های روزنامه و مجلات جمع کرده بودم. همهی فهرست ها را گذاشتم کنار هم و سعی کردم الگو پیدا کنم.

مثلا یک روز عناوینی مثل «درگیری در منطقه ی مرگ: زن و شوهری که دیگر از بحث کردن خسته شده بودند» و «لباس های دیزنی برای بزرگترهاست» درصد پربیننده ها قرار داشتند. روز بعد، مقاله هایی پرطرفدار میشوند مثل اینکه: آیا یک اقتصاددان شرایط لازم را برای حل معمای اوتیسم دارد؟ و چرا پرنده نگرها از اشاره گرهای لیزری و تکنولوژی استفاده میکنند؟

خب…ظاهرا این مقاله ها چند ویژگی مشترک دارند. زوج های خسته چه ربطی به لباس های دیزنی دارند؟ یا دیزنی چه ربطی دارد به اقتصاددان هایی که درباره اوتیسم مطالعه میکنند؟ ارتباطشان در نگاه اول واضح نبود.

خوشبختانه همکارم «کاترین میلکمن» روش بسیار خوبی پیشنهاد کرد. جای اینکه تکه های روزنامه را به شکل دستی با خودم این طرف و آنطرف بکشانم، میتوانستم از دستگاه های خودکار استفاده کنم. با کمک یک مهندس کامپیوتر، برنامه ای ساختیم که میتوانست به طور خودکار وب سایت های اینترنتی را پویش کند.

برنامه طوری طراحی شده بود که مثل یک خواننده خستگی ناپذیر، هر پانزده دقیقه یک بار صفحه اصلی سایت نیویورک تایمز را بخواند و تمام آنچه را که میبیند، با جزئیات ضبط کند. هم مقاله را میخواند، هم نام نویسنده اش را برمیداشت و هم تمام ویژگی های ظاهری اش را ذخیره میکرد.(مثل این که آیا در صفحه ی اصلی منتشر شده یا در صفحه ی فرعی). حتی کار دسته بندی اش را هم انجام میداد؛ که مثلا در بخش تجارت باشد یا بهداشت و سلامت.

بعد از شش ماه، اطلاعات خیلی زیاد و ارزشمندی جمع کردیم. تمام مقاله هایی که نیویورک تایمز در این شش ماه منتشر کرده بود با جزویات در اختیار داشتیم؛ چیزی حدود هفت هزار مقاله. همه چیز داشتیم، از اخبار جهانی گرفته تا ورزش و سلامت و تکنولوژی روز. بخش اخبار پربیننده ی این شش ماه را هم گرفته بودیم. هرچیزی که مردم درباره خبر ها گفته بودند و هر مطلبی که به اشتذاک گذاشته بودند،داشتیم.

دو دلیل برای به اشتراک گذاشتن مطالب وجود دارد: یا جالب اند یا مفید.

مطالب جالب، سرگرم کننده اند و برای گوینده شان اعتبار می آورند.

 

 

قدرت حیرت

به گفته ی روانشناسان «دچر کلنتر» و «جاناتان هید»، حیرت، ترکیبی است از بهت، شگفتی و احترام. این حس معمولا وقتی به وجود می آید که شخص، یک چیز خیلی مهم میفهمد، زیبایی شگفت آوری می بیند یا تعالی و قدرت را در یک چیز میبیند. انسان، وقتی این حس را تجربه میکند که با چیزی بزرگتر و والاتر از خودش روبه رو میشود. حیرت چارچوب های ذهنی انسان را گسترده می کند و تعالی فردی به وجوذ می آورد. حس تحسین و الهامی را در انسان زنده میکند که ممکن است از راه های مختلف ایجاد شود؛ از اثرات بزرگ هنری و موسیقایی گرفته تا تحولات دینی و مذهبی؛ از دیدن مناظر طبیعی نفس گیر تا جسارت ها و کشفیات بزرگ انسان.

آیا حیرت زدگی خواننده در به اشتراک گذاشتن مطالب، موثر است یا نه؟ از دستیارهای پژوهشی مان خواستیم که باز کمکمان کنند. این با ازشان خواستیم به میزان حیرتی که از خواندن یک مطلب در ذهنشان ایجاد میشود، امتیاز دهند.

ادامه این خلاصه به زودی در سایت www.ebmedia.ir منتشر خواهد شد. لینک این مطلب را برای دوستان خود به اشتراک بگذارید. 

 

مطالب مرتبط: 

خلاصه کتاب قلاب
خلاصه کتاب استراتژی اقیانوس آبی
چگونه با استفاده از قدرت شخصیت برند روی خریداران تاثیر بگذاریم؟
خلاصه کتاب “اعترافات یک تبلیغاتچی”

                                                                                                             

 

 

 

 

                                                                                     

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.